مهدیار پُشتْوان

معرقکار

وبلاگ‌نویس

مترجم

علاقمند به گرافیک

کارآموز سئو

طراح وبسایت

نیمچه عکاس

یه جوجه متممی

ورزشکار

خواننده

چرم‌دوز

علاقمند به مطالعه

کارآموز دیجیتال مارکتینگ

مهدیار پُشتْوان

معرقکار

وبلاگ‌نویس

مترجم

علاقمند به گرافیک

کارآموز سئو

طراح وبسایت

نیمچه عکاس

یه جوجه متممی

ورزشکار

خواننده

چرم‌دوز

علاقمند به مطالعه

کارآموز دیجیتال مارکتینگ

نوشته های بلاگ

واقعیت‌هایی که گاهی فراموش می‌کنیم: نرمال بودن

واقعیت‌هایی که گاهی فراموش می‌کنیم: نرمال بودن

انگیزه‌ی نوشتن این نوشته از کجا اومد؟

این نوشته، دومین نوشته از مجموعه «واقعیت‌هایی که فراموش می‌کنیم» هست که دارم می‌نویسم.

اما اینکه چی باعث شد دومین نوشته رو به نرمال بودن اختصاص بدم این بود که چند وقت پیش یکی از آشنایان به من یه جمله‌ای تو این مایه‌ها گفت “ارتباط ما نرمال نبود”.

همین اول نوشته بگم که نوشتن همین نوشته هم انگیزه‌ای شد برای انتخاب تیتر نوشته بعدی که اسمش هست:

«جوینده یابنده‌ست»

نرمال بودن؛ اصلاً یعنی چی؟

از زبونِ کوچولوی خودم بخوام بگم، نرمال بودن یه موضوعِ آماریه. سر و کارش با آمار و ارقام و داده‌ست. با اطلاعاتِ اندازه‌گیری شده و ثبت شده کار داره.

بیاین با یه مثال جلو بریم. مثلاَ این پدیده که بعد از شب، روز می‌شه، یه پدیده نرماله. یعنی سال‌های ساله که این اتفاق کم و بیش به همین شکل داره میفته و همیشه بعد از روز، شب شده و برعکس.

اما فرض کنین یه روز، وسطای ظهر که خورشید تو اواسط تابششه، یهویی هوا تاریک می‌شه.

اگه با اطلاعات قبلی که از شب و روز جمع کردیم بخوایم جلو بریم، طبیعیه که این اتفاقو غیرنرمال تلقی کنیم. چون مثلا در ۵ سال گذشته چنین اتفاقی نیفتاده اما الان اینطوری شده و نرمال نیست.

نکته‌ش کجاست؟ اینکه ما معیارمون برای نرمال بودنو چی در نظر گرفتیم؟

تو یه بازه‌ی ۵ ساله، شاید خسوف و کسوف (Eclipse) یه پدیده غیرنرمال باشه. ولی حالا اگر این داده رو ثبت کنیم و برفرض ۵ سال دیگه هم (با یه الگوی مشخصی) ببینیم که همین اتفاق میفته، اونموقع دیگه این اتفاق غیرنرمال تلقی نمی‌شه.

همونطور که الان می‌دونیم “بعله این اتفاق که یه موقع ماه بین زمین و خورشید قرار بگیره و جلوی تابش نور خورشید به زمینو برای مدتی بگیره وجود داره، رخ می‌ده و نرمال هم هست”

طبیعتا در مورد پدیده‌های مختلف، این نرمال بودن شکل‌های متفاوتی هم داره. حتی می‌تونه معیارهای متفاوتی هم داشته باشه.

اینجا بیشتر، همونطور که تو مقدمه اشاره‌ای کردم، به نرمال بودن انسان‌ها و چیزای مربوط به اوناست. مثل روابط، رفتارها، پوشش، باورها، علایق، تمایلات، افکار و …

گمونم سوال مهم این باشه که: آیا همه باید نرمال باشن؟

تو اینجور مسائل معمولا لازمه یه تعریفی از نرمال بودن هم ارائه بدیم که حالا بعد بخوایم به این بپردازیم که آیا همه باید اینطوری باشن یا نه.

پرداختن به تعریف نرمال می‌تونه کلی بحث با خودش به دنبال داشته باشه، اما برای اینکه برای این نوشته کافی باشه و بتونیم جلو بریم، بیاین نرمالو اینطوری تعریف کنیم که رفتار، پوشش، باورها، علایق، تمایلات، افکار و مواردی از این دست که توی جامعه به عنوان عرف پذیرفته شده و به نوعی اکثر افراد طبق اون عرف (یا نُرم) رفتار می‌کنن.

مثلا نُرم پوشش در جوامع بشری (اکثرشون) اینه که مردم لباس تنشون باشه. هرچند در تمام جوامع اینطوری نیست. مثلا بعضی جاهای مخصوص واسه نچرالیست‌ها (طبیعت‌گرایان) هست که می‌تونن توش بدون پوشش زندگی کنن. حتی قبایلی هم هستن که پوشش نرمالشون با نُرم جوامعی مثل جامعۀ ما تفاوت داره.

تاکید می‌کنم اشاره‌م توی این مثال بیشتر به بودن یا نبودن پوشش بود، نه اینکه نوع پوشش چی باشه!

یه مثال دیگه می‌تونه نُرم رانندگی در کشورای مختلف باشه. تا جایی که اطلاع دارم تو بیشتر کشورای دنیا از راست می‌رانند! اما هستن کشورایی مثل استرالیا و انگلیس که از چپ می‌رانند.

یا مثلاً اکثر آدمای دنیا راست دست هستن و چپ دست‌ها در اقلیت قرار می‌گیرن.(+)

امیدوارم تا اینجا یه تعریف نسبتاً قابل قبولی از نرمالی که توی این نوشته می‌خوام بهش بپردازم توی ذهنتون شکل گرفته باشه.

آیا همه باید نرمال باشن؟

من زیاد با اینجور سوالای کلی راحت نیستم. بیشتر ترجیح می‌دم به مصداق بیشتر بپردازم چون باورم اینه که خیلی سوال نسبی‌ایه و جوابش همزمان میتونه بله و خیر باشه.

برای روشن‌تر شدن اینکه منظور طرف از نرمال بودن چی می‌تونه باشه، به نظرم پرسیدن سوالات زیر می‌تونه کمک کنه:

  • تعریفت از نرمال چیه؟
  • منبع آمارهایی که داری از کجاست؟
  • فکر می‌کنی اگر نرمال نباشه چی می‌شه؟
  • چه عواملی باعث می‌شن فکر کنی تو این موضوع به خصوص، این مورد باید شبیه به نرمال باشه؟

یه نکته‌ای که من بعضاً در استدلال آدمای دور و برم برای اینکه بگن باید شبیه فلان چیز باشیم یا زندگی کنیم اینه که چون دیگران اینطوری هستن!

این منو یاد یکی از صحبتای دکتر آذرخش مکری میندازه که متاسفانه الان یادم نیست دقیقا تو کدوم ویدئوش بود، ولی اونطور که یادمه تعریف می‌کرد یکی از خبرنگارای آمریکایی، زمانی که نیکسون رئیس جمهور شده بود یه مطلبی تو روزنامه منتشر میکنه که می‌گه “من با همه آدمایی که باهاشون ارتباط داشتم تماس گرفتم، هیچکدوم نگفتن به نیکسون رای دادن؛ من نمی‌دونم چطوری ۹۸ درصد رای آورده!”

اتفاقی که افتاده این بوده که آدمایی دایره اطرافیان اون خبرنگارو شکل می‌دادن که همه همفکر خودش بودن. به این قضیه حباب معرفتی یا Epistemic Bubble هم گفته میشه. یا اگر دقیقا اون نیست، مفهومی شبیه به این قضیه داره.

حالا چرا اینو مطرح کردم؟

می‌خوام بگم بعضی اوقات، آدمایی دور و بر ما قرار دارن که اکثرا همفکر ما هستن و خب به احتمال زیاد چون سر و کله زدن با صدای مخالف و غیرهمفکر انرژی بیشتری از ما می‌طلبه، به تدریج ارتباطمونو با اونا کم می‌کنیم و فقط آدمای همفکر خودمون دورمون باقی می‌مونن.

و خب طبیعتا اگر تفکر نقادانه‌مون نسبتا ضعیف باشه، فکر می‌کنیم نرمال همون چیزی هست که ما تجربه می‌کنیم (یا فکر می‌کنیم و می‌بینیم).

این استدلال که “من اینکارو می‌کنم چون دیگران هم اینکارو می‌کنن” به خودی خود – و از نظر من – استدلال مردودیه.

من برای اینکه ببینم باید فلان کارو، رفتارو، علاقه رو، تمایلاتو، چیزای از این دستو باشم یا نه، باید به معیارها و ارزش‌های درونی خودم رجوع کنم. حداقل برای شخص من، اینکه چون اکثریت یه کاری رو می‌کنن پس منم باید بکنم دلیل کافی و قانع کننده‌ای نیست.

هممون هم نرمال هستیم و هم نیستیم

همونطور که اشاره کردم، برای اینکه بگیم باید فلان چیز نرمال باشه یا نه، لازمه اول مشخص کنیم که فلان چیز چی هست و بعد هم معیار ما برای نرمال بودن چیه.

حالا بخوام به سبک خودم پیش برم، اولش می‌گم مسئله چی بوده که جواب رفته به سمت اینکه فلان چیز باید نرمال باشد یا نباشد؟

گیر کجا بوده؟

بببین، بسته به اینکه اون چیز چی باشه، می‌شه گفت ما آدما هم نرمال هستیم هم نیستیم.

وقتی مصداق مشخص نیست گمونم هرچی بگیم عین رو هوا حرف زدنه. ارزش خاصی نداره. یه جا ممکنه درست در بیاد یه جا هم نه.

اینم در نظر بگیریم که تعریفی که من از نرمال تو ذهنم دارم و وقتی کسی از این واژه استفاده می‌کنه، لزوما اونی نیست که گوینده یا نویسنده توی ذهن خودش داره.

در مورد این قضیه تو دو نوشته «فرهنگ لغت ذهنی» و «جوینده یابنده‌ست» قراره توضیح بدم.

اما اجازه بدین برای تیتر مثال بزنم؛ همه آدمای زنده نفس می‌کشن. از این جهت، نرمالِ آدم زنده اینه که نفس بکشه. اگه نفس نکشه می‌میره. شاید از این جهت هممون نرمال باشیم. (حالا باز میشه شاخ و برگ بهش داد بگیم اونی که دستگاه تنفس مصنوعی بهش وصله چی؟ یا اونی که تو کماست چی؟ اگه نفس نکشه میمیره در موردشون صدق میکنه؟ آیا اینکه دستگاه داره کار تنفس اونارو انجام میده به معنای اینه که دارن نفس میکشن؟)

اما حالا یکیو داریم که می‌تونه با سرعتی بیشتر از سرعت نرمال (یا میانگین) آدم‌ها بدوئه. خب با این معیار، این غیرنرماله. ولی برای خود اون آدم نرماله.

بسته به اینکه معیارمونو چی تعریف کنیم و از چه زاویه‌ای به قضیه نگاه کنیم نتایج می‌تونن از این رو به اون رو بشن. این موضوعیه که توی کار با آمار خیلی ازش استفاده می‌شه، بخصوص وقتی کسی می‌خواد با استناد به آمار و ارقام از چیزی که بیان کرده دفاع کنه.

نرمال بودن خوبه یا بد؟

بازم از اون سوالاست 😂

بستگی داره اون چیزی که میگیم نرمالش خوبه یا بد چی باشه.

و اینکه اساسا چرا هرچیزیو باید با دید دوتایی خوب یا بد ببینیم؟ خیلی چیزا در عین اینکه خوب باشن بد هم هستن و هردوتاشو همزمان دارن.

یه توصیه به خودم: از نگاه مطلق فاصله بگیر، زیاد کمکی بهت نمی‌کنه 😉

 

لُپ کلامو گاز بگیریم!۱

لپ کلام اینه که احتمالا هر کدوم از ما در حالت کلی و انتزاعی تعاریف متفاوتی از نرمال بودن توی ذهن خودمون داریم.

حتی ممکنه چیزی که از نظر ما نرماله از نظر تعدادی دیگر غیرنرمال باشه (تو اینجور مسائل دیگه زیاد با آمار و ارقام و مستندات و شواهد و مدارک کار ندارن، بیشتر ذهنی و براساس تجربیات خودشون و احتمالا با چاشنی تعصب و سوگیری‌های شناختی جلو میرن!)

تاکید من بیشتر روی اینه که مسئله خودمونو سعی کنیم اول از همه به درستی تعریف کنیم. طبیعتا وقتی مسئله رو اشتباه تعریف کنیم، فارغ از اینکه چه جوابی بهش بدیم، به نتیجه خاصی نمی‌رسیم چون خشت اولو کج نهادیم!

 

مطالعه بیشتر در این مورد

یه کتابی هست که شخصا هنوز نخوندم، اسمش هست «چگونه با آمار دروغ بگوییم»

تعریفشو زیاد شنیدم که در مورد برخورد ما با آماری که ارائه می‌شه و از جاهای مختلف می‌بینیم می‌تونه مفید باشه.

این چنتا ویدئو از وبسایت TED هم می‌تونن مفید باشن:

(از قسمت زیرنویس، فارسی رو انتخاب کنین تا زیرنویس فارسی رو براتون بیاره 😉)

یه ویدئو هم آذرخش مکری داره در مورد اینکه چی میشه تو مطالعات ضریب همبستگی میره بالا و جمله‌هایی مثل اینکه “هرکی خوشگله بداخلاقه” یا “هرکی اخلاقش خوبه قیافه نداره” از کجا در میان توضیح میده.

۱. لُپ کلامو گاز بگیریم، در واقع همون به اصل مطلب یا لُپ کلام بپردازیمه. فقط من دوست دارم اینطوری بیانش کنم 😁

۲

واقعیت‌هایی که گاهی فراموش می‌کنیم: نرمال بودن

۳

واقعیت‌هایی که گاهی فراموش می‌کنیم: جوینده یابنده‌ست

برچسب ها:
نوشتن دیدگاه