تفکر جنگی | زندگی یک جنگ نیست!
تفکر جنگی چیه دیگه؟
تفکر جنگی از نظر من، هر مدل فکریه که نگاه جنگی به مسائل مختلف داره.
شاید بارها جاهای مختلف شنیده باشیم که :
“برای بدست آوردن چیزی، باید براش جنگید.”
من اسم این دیدگاه رو تفکر جنگی گذاشتم و باهاش موافق نیستم. توی این نوشته هم قصد دارم به همین موضوع بپردازم و همینطور بگم که من خودم هم مدتی این تفکر رو داشتم و فکر میکردم برای دستیابی به هرچیزی باید جنگید. اما امروز چنین دیدگاهی ندارم.
چرا از نظر من تفکر جنگی چیز خوبی نیست؟
وقتی از مفهوم جنگ صحبت میکنیم، لازمه در نظر داشته باشیم که این مفهوم، با مفاهیم دیگری درآمیخته و مفاهیم دیگری رو همراه خودش به یاد ما میاره.
معمولا وقتی از جنگ صحبت میشه، شاید خیلیهامون یاد میدونهای جنگ و صحنههای نبرد بیفتیم. تصاویری همراه با خشونت، خون، دعوا و بزن بزن.
دیدگاهی که منجر به جنگ میشه، از نظر من یک دیدگاه نادرسته. من حتی جنگیدن رو در آخرین گزینههم برای رودرویی با اتفاقات مختلف در نظر نمیگیرم.
به طور کلی بخوام بگم، فکر میکنم اگر ما همه چیز رو جنگ بپنداریم، داریم به پا گرفتن این مفاهیم جانبی در خودمون کمک میکنیم.
کاری با اینکه جنگ نرم یا جنگ سخت چطورین ندارم. تفکر پشت جنگ، معمولا تفکر سالمی نیست. از دید من تفکر سالم احتمالا هرگز به جنگ منتهی نمیشه.
وقتی ما دیدگاه جنگی داشته باشیم، فکر میکنم یکسری مرزها در ذهن ما از بین میرن. فکر میکنیم که باید برای اینکه حقمون رو از کسی بگیریم حتما باید بجنگیم.
برای یادگرفتن هم همینطوره. یادم هست که معلمهامون خیلی اوقات میگفتن باید با استرس بجنگید تا استرس نداشته باشید یا چنین چیزهایی.
اما دقیقا با چه چیزی باید بجنگیم؟ مغز خودمون؟
من فکر میکنم تفکر جنگی داشتن حتی باعث میشه ما مدام به جای گفتگو با خودمون در نبرد با این و اون باشیم و چه بسا این دیدگاه رو به ما میده که حق کاملا با منه و دیگری در اشتباهه.
من جنگ رو برای هیچ کشور و هیچ انسانی نمیپسندم. اگر واقعا انسان هستیم، پیشرفتن با تفکر جنگی از نگاه من انسانی نیست.
چرا که جنگ رو در بسیاری از حیوانات میبینیم. اما این رو هم میدونیم که حیوانات مثل ما نمیتونن باهم مذاکره و گفتگو کنن. اینکه ما هم مثل اونها رفتار کنیم، مذاکره و گفتگو رو کنار بزاریم و وارد نبرد بشیم رفتار انسانی نیست.
اگر تفکر جنگی نه پس چی؟
من فکر میکنم یاد گرفتن مهارت درست فکر کردن (Critical Thinking) خیلی بتونه به هرکدوم از ما کمک بکنه که در مواقع مختلف زندگی بهتر فکر کنیم و تصمیمهای بهتری بگیریم. (تفکر نقادانه)
وقتی با انواع موانعی که مغز ما بهصورت ناخودآگاه برای درست فکر کردنمون میتراشه آشنا میشیم، به گمونم باور اینکه چرا خیلیهامون تفکر جنگی داشتیم عجیب نباشه.
همچنین نگاه خاکستری و روادارانه رو هم خیلی میپسندم و سعی میکنم چنین نگاهی داشته باشم.
یعنی اینکه من میپذیرم نه کاملا حق با توست، نه حق با من است. بلکه بخشی از حق در نزد ماست.
با این تفکر من به خودم اجازه نمیدم چیزی رو که فکر میکنم درسته به دیگری تحمیل کنم. (هرچند باید توجه داشت که رواداری مرزهایی هم داره)
وقتی دیدگاه جنگی نداشته باشیم، نه تنها به زندگی، بلکه حتی به گفتگوهای درونی خودمون هم نگاه جنگی نخواهیم داشت و جنگ نمیکنیم.
این نکته خیلی مهمه که جنگ برنده و بازنده داره. اما لزوما همه چیز صفر و یکی نیست. بنابراین فکر نمیکنم دیدگاه جنگی بینش درست و مناسبی برای انسان باشه.
خیلی مهمه بدونیم که :
- نداشتن تفکر جنگی به این معنی نیست که من دست از تلاش برای رسیدن به حق خودم بر میدارم. بلکه به این معنیه که به این روند به دید یک جنگ نگاه نمیکنم.
- زندگی کردن، خود یک مذاکرهست. (محمدرضا شعبانعلی)
- در جنگ، خشونت، نفرت و دعوا وجود داره. (به طور کلی یک هدف که گروهی میخواد به گروه دیگهای آسیب بزنه. حالا میخواد جنگ نرم باشه یا جنگ سخت)
- نداشتن تفکر جنگی به معنای تسلیم شدن هم نیست؛ بلکه میتونیم همون رویه رو با جزئیات متفاوت برآمده از تفکر نقادانه، در پیش بگیریم.
- بهتره به همه چیز شک کنیم! (این نوشته من، اینجا ثبت میشه و این احتمال همیشه وجود داره که دیدگاه فعلی من هم نسبت به این قضیه در سالهای آینده تغییر کنه یا تکمیلتر بشه)