مهدیار پُشتْوان

معرقکار

وبلاگ‌نویس

مترجم

علاقمند به گرافیک

کارآموز سئو

طراح وبسایت

نیمچه عکاس

یه جوجه متممی

ورزشکار

خواننده

چرم‌دوز

علاقمند به مطالعه

کارآموز دیجیتال مارکتینگ

مهدیار پُشتْوان

معرقکار

وبلاگ‌نویس

مترجم

علاقمند به گرافیک

کارآموز سئو

طراح وبسایت

نیمچه عکاس

یه جوجه متممی

ورزشکار

خواننده

چرم‌دوز

علاقمند به مطالعه

کارآموز دیجیتال مارکتینگ

نوشته های بلاگ

ارزشمندترین سرمایۀ زندگی؛ وقت یا سلامتی؟

۱۷ خرداد ۱۴۰۲ اقتصاد توجه, سوال از خودم
ارزشمندترین سرمایۀ زندگی؛ وقت یا سلامتی؟

۱۶ اُم اردیبهشت بود که صبح بعد از بیدار شدن و چک کردن گوشیم، با این پیام از کانال میلاد نوری مواجه شدم:

در مورد صابر راستی‌کردار چیز زیادی نمی‌دونستم، اما از فونت‌هایی که طراحی کرده چندین بار استفاده کردم و به وبلاگش هم چندباری سری زده بودم.

خبر ناراحت‌کننده‌ای بود و می‌تونم بگم اون صبح رو با ناراحتی سپری کردم.

خود آقای راستی کردار هم توی وبلاگش در مورد این موضوع بیشتر نوشته.

وقتی نوشته‌ش رو خوندم، باعث شد از خودم بپرسم «با این سلامتی‌ای که دارم، چیکار دارم می‌کنم؟»

بعد یه مدت نسبتاً طولانی که توی وبسایتم چیزی ننوشتم، می‌خوام تو این نوشته در مورد «ارزشمندترین سرمایه زندگی» بنویسم.

داستان چیه؟

حتماً تا حالا برای خیلیامون پیش اومده که تا وقتی بیمار نشدیم – حتی در حد یه سرماخوردگی – خیلی قدردان سلامتیمون نبودیم.

یه جور دیگه هم می‌تونم بگم، اینطوری که انگار تا وقتی بیمار نشدیم متوجه نمی‌شیم که تا قبل از اون بیمار نبودیم.

بدیهی به نظر میاد نه؟ ولی فکر نمی‌کنم همیشه اینطور باشه. انگار معمولا وقتی چیزی رو از دست می‌دیم – چه موقتی چه دائمی – و متوجه جای خالیش می‌شیم به خودمون میایم و می‌گیم ای کاش بهتر باهاش برخورد کرده بودیم.

این الگو رو در جاهای دیگری هم می‌شه دید. مثلاً وقتی آدمی رو از دست می‌دیم. چه وقتی اون آدم می‌میره و چه وقتی که به هر دلیلی یک رابطه به پایان می‌رسه.

وقتی پست وبلاگ صابر راستی کردار رو خوندم، ناراحت شدم. هم برای آقای راستی‌کردار و هم برای خودم؛ از این نظر که دیدم چندان هم تا الان قدردان سلامتی خودم نبودم.

حالا یه سوال اینجا پیش میاد؛ قدردان سلامتی بودن یعنی چی؟ دقیقا انجام چه کارهایی رو می‌شه تحت عنوان «قدردان سلامتی بودن» لحاظ کرد؟ اگر قدردانش نباشیم چه فرقی می‌کنه؟

من الان که دارم این نوشته رو می‌نویسم، ۲۰ سال دارم. این رو می‌دونم که همیشه توی این سن نخواهم موند. ممکنه بعضیا بگن سن فقط یه عدده اما از دیدگاه بیولوژیکی، با افزایش سن یکسری تغییرات هم در بدن ما اتفاق می‌افته. مثلاً:

  • سرعت فرایند رشد به شدت کاهش پیدا می‌کنه
  • با افزایش سن ریسک ابتلا به برخی بیماری‌ها هم افزایش پیدا می‌کنه (+)
  • یه فرایندی هست به اسم «سارکوپنیا» که خلاصه‌ش اینه: بعد از ۲۵ سالگی، بدن هر ساله بین ۰.۵% تا ۱% از توده عضلانی خودش رو از دست می‌ده (+)

خب حالا اینارو گفتم که چی؟ اینکه با افزایش سن، ما یکسری چیزارو از دست می‌دیم. این بدنی که من امروز دارم، کلی تفاوت داره با بدنی که در چندسال آینده خواهم داشت.

ولی الان من سالمم. بیماری و گرفتاری خاصی ندارم که نیاز به درمان پیچیده‌ای داشته باشه. در آینده ممکنه داشته باشم؟ بله احتمالش هست.

ولی الان دارم چیکار می‌کنم با این وضعیتی که دارم؟

من فکر می‌کنم خیلی از ماها این تصور رو داریم که بدنمون باید همیشه آمادگی انجام کارهایی که ازش انتظار داریم رو داشته باشه. مثلاً شاید دلمون بخواد صبح تا شب بشینیم پشت کامپیوتر و هرکاری دلمون خواست بکنیم و انتظار داشته باشیم بدنمون هم اینکارو برامون انجام بده.

ولی خب از این خبرا نیست. کم تحرکی خودش به تنهایی می‌تونه اثرات مخربی بر سلامتی آدم داشته باشه. چرا؟

از جنبه‌های مختلف می‌شه به این قضیه نگاه کرد. اما فکر می‌کنم برای این نوشته، از دیدگاه فرگشتی (Evolution) استفاده کنم مناسب‌تر باشه.

خیلی ساده‌ش اینه که «بدن ما برای حرکت دگرگونش یافته، نه یکجا نشستن». بیاین به سبک زندگی خودمون نگاه کنیم، احتمالا همه‌مون گوشی یا تلویزیون رو داریم. احتمالا بیشتر وقتمون رو به نشستن اختصاص می‌دیم. بسیاری از مشاغل هم شامل پشت‌میزنشینی هستن.

اما برای مدت‌های طولانی، نسل انسان در حرکت بوده. یعنی دگرگونش یافته که برای حرکت کردن بهینه باشه.

الان چی شده؟ تو دنیای امروز زندگی ما طوری شده که دیگه لازم نیست حرکت زیادی داشته باشیم. می‌تونیم صبح تا شب بشینیم و همه کارامونو با موبایلمون انجام بدیم.

خیلی هم خوبه دیگه نه؟ ولی واقعیت اینطور نیست. یه نگاهی هم به مکانیزم تقویت عضلاتمون اگر بندازیم، می‌بینیم که اگر باهاشون کار نکنیم ضعیف می‌شن. گمون نمی‌کنم برای نشستن لازم باشه فشار زیادی به عضلات بیاریم. این عامل باعث ضعف عضلات هم می‌تونه بشه، در کنار یک عالم اثرات مخربی که می‌تونه به بار بیاره.

این بحث رو در نوشته دیگری می‌شه بیشتر بهش پرداخت، اما برای دور نشدن از بحث اصلی، می‌خوام به اینکه «الان دارم با سلامتیم چیکار می‌کنم» بپردازم.

سلامتی یعنی چی؟

یکم برگشتم به عقب و از خودم پرسیدم خب این سلامتی یعنی چی؟ الان چه چیزایی دارم و ازشون چه استفاده‌هایی می‌کنم؟

پرداختن به مفهوم و تعریف دقیق هر کدوم – اگر اصلا بشه دقیق تعریفشون کرد / گمونم کافی بودن تعریف مهمتر باشه – بحثو فلسفی می‌کنه و به نظرم جاش اینجا هم نیست.

من با چشمام دارم چیکار می‌کنم؟ چه محتوایی رو به واسطه چشم‌هام دارم وارد ذهنم می‌کنم؟

اهل اینستاگرام گردی و خبرخوانی و فعالیت تو شبکه‌های اجتماعی زیاد نیستم، البته یه زمانی بودم و فکر نمی‌کنم اگر بگم بیشتر آدما به قصد سرگرمی و وقت تلف کردن سر به اینستاگرام می‌زنن همچین حرف بیراهی گفته باشم.

البته اینکه آیا این‌کارها مفید هستن یا نه خودش بحث دیگریه و یه دیدگاه فایده‌گرایانه توی خودش داره، من بیشتر از منظر اثرات این کارها روی روان خودم به این کارها نگاه می‌کنم.

چی می‌بینم؟ می‌بینم دنبال کردن اخبار سودی که به حال من نداشته. الان ازم بپرسن مثلا فلان خبرو در فلان تاریخ که خوندی چیزی ازش یادت هست میگم نه چون چیزی یادم نمیاد. ولی یادم میاد که هربار با خوندن اخبار الکی به خودم استرس دادم و چیزی هم دستگیرم نشده. حتی میتونم بگم وقتم رو هم تلف کردم.

یا مثلا سرگرم شدن با ویدئوهایی که بعدش دیدم دو ساعتم رو صرفشون کردم و بازم وقتمو تلف کردم.

حالا یکی هم ممکنه بگه اینکارا تلف کردن وقت نیستن، سعی می‌کنم اونرو هم بفهمم اما برای خودم، اینکارها رو در طبقه وقت تلف کردن قرار می‌دم. خب این یعنی اینکارارو نمی‌‌کنم؟ نه اتفاقا گهگاهی اینکارارو می‌کنم، هرچند در حد خیلی کم، از انجامش هم ناراحت نمی‌شم اما در دسته‌بندی و ارزیابی اون زمان رو مفید نمی‌دونم.

طبیعتاً هرکسی بسته به مدل ذهنی‌ای که داره، می‌تونه ارزیابی متفاوتی از کارهایی که می‌کنه داشته باشه.

من به خودم می‌گم:

الان در شرایطی هستی که از یه وضع سلامتی نسبی برخورداری، عاقلانه نیست اگر الان تلفش کنی و پس فردا طلبکار بشی که ای وای عمرم حروم شد و فلان شد بیسار شد. خودت کردی!

اهمیت دادن به سلامتی و قدردانیش رو هم در حال حاضر با اینکارها سعی می‌کنم انجام بدم:

  • ورزش کردن (هوازی + وزنه + کش)
  • دوری از اخبار و افکار منفی غیرواقع‌گرایانه (خودم بهش میگم افکار دارک!)
  • مصرف خوراکی‌های سالم (دوری از قند و شکر مصنوعی + مصرف میوه و سبزیجات + مصرف نکردن چربی‌های ترانس و روغن)
  • سعی می‌کنم برای برقراری ارتباط سالم با دیگران تلاش کنم و به نوبه خودم این روند حفظ ارتباط رو ادامه بدم (یه عالمه تبصره داره 🫠)

چرا قیاس بین «سلامتی» و «وقت»؟

تا قبل از این اتفاق، من فکر می‌کردم ارزشمندترین سرمایه هر آدمی، وقت اون آدمه.

اون دیدگاه رو هم می‌فهمم و قبول دارم. هرموقع کسی برای من وقت می‌زاره ازش تشکر می‌کنم، شاید خیلی وقتا خودمون حواسمون نباشه ولی همین وقتی که به دیگران اختصاص می‌دیم سرمایه‌ایه که به راحتی نمیشه روش قیمت‌گذاری کرد. شایدم بشه. می‌شه با جزئیات بیشتری بهش پرداخت. میشه هم بی‌خیالش شد تا از دیوونه شدن جلوگیری کنیم 🤣

الان چی فکر می‌کنم؟ اینکه یه سرمایه دیگه قبل از وقت هست که اگه بهش نپردازیم انگاری به سرمایه دومی (وقت) خدشه وارد می‌شه.

گمونم اگه بخوایم بین دو بازه زمانی:

  1. زمانی که طی یک دوره بیماری گذروندیم
  2. زمانی که طی دوره سلامتی گذروندیم

مقایسه کنیم از نظر کیفی، زمانی که سالم بودیم ارزش بیشتری داشته باشه. قاعدتا من وقتی مریضم نیاز دارم استراحت کنم تا زودتر خوب بشم. زیاد حوصله انجام کارایی که قبل از ابتلا به بیماری می‌کردم رو ندارم.

البته که بسته به نوع بیماری متفاوته. من در اینجا منظورم از بیماری یه بیماری ویروسی مثل سرماخوردگی بود. مشخصه که با تغییر مقدار متغیرها به نتایج متفاوتی هم می‌تونیم برسیم. مثلا؟ جوش زدن صورت یه بیماری پوستی به حساب میاد. گرچه خیلی اوقات میتونه ناخوشایند باشه، اما طوری نیست که مارو از کار و زندگی بندازه. (برخلاف کرونا 🫠)

جمع‌بندی کوچولو موچولو

سرمایه‌های ما نامحدود نیستن.

عمری که فکر می‌کنیم رایگانه، وقتی که تلف می‌کنیم و خیلی کارهای دیگه و تصمیماتی که در زندگیمون می‌گیریم برای ما هزینه دارن.

الزاماً هم همیشه این هزینه‌ها مشهود نیستن. گاهی وقتا ممکنه مدت‌ها طول بکشه تا بفهمیم یه چیزی رو از دست دادیم.

بعضی وقتا شاید راه برگشتی باشه، بعضی وقتا هم نه.

اینارو بیشتر به خودم می‌گم، اینکه حواست باشه همیشه همه چیز اینطوری باقی نمی‌مونن.

ولی الان که سالمی، برو لذتشو ببر به جای اینکه بشینی از زمین و زمان ایراد بگیری که چرا چیزها آنطور که من میخواهم نیستند.

اصلاً قرار نبوده باشن. قراردادی وجود نداشته.

در کنار این، حواست به اینم باشه که اگه این بدنی که داری انقدر باهات راه میاد، تو هم باید باهاش راه بیای. باید مراقبش باشی. اینطوری نیست که هرکاری دلت خواست باهاش بکنی و فکر کنی که بلخره باهات راه میاد. نه، گمون نکنم اینطوری باشه.

مطلب پراکندگی زیادی داشت، نه؟ به نظر من داشت.

یسری مطالب دیگه در ادامه همین مطلب هست که یه موقع لازمه بنویسم. وسطش کلی انشعاب میشه به موضوعات دیگه که هنوز چیزی در موردشون ننوشتم.

احتمالا روزی خواهم نوشت!

Tags:
۳ دیدگاه
  • مهدی دیپلمات ۱۱:۲۶ ۱۵ آذر ۱۴۰۲ پاسخ

    سلام مهدیار، نمیدونم بازم میخوای بری توی غیبت صغری یا نه.
    اما بیشتر بنویس، من سایتت رو بوک مارک کردم و هر از چندگاهی میام و سایتت رو میخونم:)

  • مهدی عباس زاده ۱۸:۴۷ ۱۵ مهر ۱۴۰۲ پاسخ

    سلام مهدیار، من مهدی ام. از نظر تکنیکالی تو یار منی (به خاطر اسمت).
    سایتت رو امین هاشمی معرفی کرد و منم اومدم ببینم چیا داری تو سایتت. خیلی خیلی خوشم اومداز سایتت مخصوصا اون قسمت نوشته هات.
    منم توی سایتم گهگاه چیزهایی مینویسم خوشحالم میشم اگه بخونی.
    راستی! همیشه ادامه بده. سایتت رو بوکمارک کردم تا مدام بیام و بهش سر بزنم.
    موفق باشی جوجه متممی:)

    • مهدیار ۰۲:۴۵ ۱۷ دی ۱۴۰۲ پاسخ

      سلام 🙃
      ابتدا بابت اینکه کامنتتونو دیر جواب می‌دم عذرخواهی می‌کنم 🌹
      کم و بیش به سایت سر می‌زدم ولی خب نه نوشته‌ای می‌نوشتم و نه کامنتی رو جواب می‌دادم و فقط همینطوری بود.
      اتفاقا منم یه سر به سایتتون زدم 🙃
      و سعی کردم یه آی‌دی تلگرامی چیزی ازتون پیدا کنم که بهتون پیام بدم ولی تهش به کانالتون برخوردم 😅
      ممنون از اینکه برای مطالعه نوشته‌های من وقت گذاشتین و برام کامنت هم گذاشتین 🙏
      بی‌خیالِ سایت نشدم، فقط فعلا بیشتر مشغول کار و مطالعه‌م خیلی به سایت سر نمی‌زنم اما خب فراموشش هم نکردم و براش برنامه‌هایی توی ذهنم دارم 😉
      شما هم موفق باشین 🙂

نوشتن دیدگاه